خودشناسی چیست و چرا باید خودمان را بشناسیم ؟
خودشناسی چیست و چرا باید خودمان را بشناسیم ؟
چرا باید خودشناسی کنم؟
شاید همه ما چنین تصور می کینم که خودمان را می شناسیم و اصطلاح “خودشناسی” ما را گیج می کند که دقیقا چه چیزی را باید بشناسم؟ برای فهم بیشتر این موضوع مقاله زیر را با دقت بخوانید ما زمانیکه به این دنیا پا می گذاریم ناتوان هستیم و به اطرافیان و خانواده خود احتیاج داریم تا از ما مراقبت کنند در غیر اینصورت می میریم . با اینکه بسیار کوچک هستیم ولی در فطرت ما جلب توجه دیگران قرار داده شده است تا اطرافیان را راغب به مراقبت از ما کند بعنوان مثال: خنده های شیرین نوزاد که باعث به وجد آمدن اطرافیان میشود.
در کودکی ما شناختی از این جهان و قوانین آن نداریم و برای کسب این شناخت تلاش می کنیم و کنجاوی میکینم ولی شناخت ما محدود به شناخت اطرافیان و خانواده مان می شود . در هفت سال ابتدای کودکی که از پس تامین نیازهای ضروری خودمان بر نمی آییم بسیار به اطرافیان خود وابسته ایم و نظرات ، باورها و نگرش آنها در مورد مسائل مختلف را آیه نازل شده می دانیم و بی قید و شرط آنها را می پذیریم . در واقع خانواده ما جهان هستی، را برای ما ترجمه می کنند و ما بی چون و چرا باورهای آنها را در تمام ابعاد زندگی می پذیریم .
مثلا اینکه ما در مورد فراوانی و پول چگونه فکر میکینم در مورد روابط عاطفی و عشق چگونه فکر میکینم در مورد مردم و ارتباط مان با آنها چگونه فکر می کنیم و… همه این باورها و نگرشها در بستر خانواده برای ما شکل گرفته است . پس ما شدیم یک کپی از نسل قبلی مان و آنها نیز به همین صورت …
به همین دلیل است که می گویند خوشبختی و بدبختی مسری است چون به همین طریق ما طرز فکر و باورهای قبیله خود را می گیریم و به فرزندانمان انتقال می دهیم. خب برمیگردیم به سوال اصلی مان خودشناسی چیست ؟ آنچه تا اینجا گفتیم به این دلیل است که بدانید ما خودمان نیستیم، ما از خواسته ها و تمایلات واقعی خودمان در بستر خانواده دور می افتیم و می شویم آنچه آنها خواسته اند نه آنچه خودمان می خواهیم و برای آن به این جهان آمدیم .
برای مطالع مقاله معرفی پکیج دوره آموزشی افزایش عزت نفس و خودباوری کلیک کنید
چه بسا ما در بستر خانواده و اجتماع از رسالت خود دور می افتیم و می شویم همرنگ جماعت چرا که در این صورت است که به ما توجه می کنند و ما را مورد تشویق و حمایت قرار می دهند. ما انسانها حمایت و تشویق را دوست داریم و برای داشتن آن گاها” تمام آمال و آرزوهای خود را فدا می کینم . فدا کردن آنچه واقعا دوست داریم در تمام ابعاد زندگی اتفاق می افتد در ارتباطات، انتخاب همسر، انتخاب شغل و…
بعنوان مثال پسری که همکلاسی اش را برای ازدواج انتخاب کرده ولی برای حمایت شدن از طرف خانواده اش با دختر خاله اش ازدواج می کند . یا فردی که رشته تحصیلی پرستاری را علاقه مند است ولی برای دریافت تشویق خانواده رشته دندانپزشکی را انتخاب می کند. و…
اگر به زندگی خودتان و اطرافیانتان نگاهی بیندازید نمونه های زیادی از این انتخابهای اجباری را می بینید که سالها با آنها زندگی کرده اید طوریکه حتی می ترسید زندگی خود را ارزیابی کنید تا مبادا متوجه شوید کدام یک از انتخابهایتان خواسته قلبی شما نبوده است که البته دلیل این ترس کاملا منطقی است چون گاهی مجبور به ویرانی تمام آنچه سالها ساخته اید می شود و این موضوع می توواند بسیار خوفناک باشد.
اچازه دهید موضوع خودشناسی را از یک جهت دیگر مورد بررسی قرار دهیم : حیات ما بر روی این کره خاکی از زمانیکه به دنیا می آییم آغاز نمی شود بلکه از زمانیکه در رحم مادر شکل می گیریم اغاز می شود . در مرحله شروع زندگی ، ما در رحم مادرمان به بند ناف وصلیم و همه مایحتاج مان را بدون هیچ زحمتی بدست می آوریم .
این شروع ما را بد عادت می کند و طوریکه گاهی تا پایان عمر می خواهیم به بند ناف والدین متصل باشیم بنابراین کاملا مطابق میل آنها رفتار می کنیم و آنها هم تمام نیازها و خواسته های سرکوب شده خودشان را به ما فرافکنی می کنند. یعنی والدین می خواهند تمام نداشته ها و آمال و آرزوهای بر باد رفته شان را درفرزندانشان ببینند .
بنابراین ما را دعوت می کنند به سبک خاصی زندگی کنیم که شاید سبک مورد علاقه ما نیست ولی آنچنان هنرمندانه و از اوایل کودکی ذهن ما را برنامه ریزی می کنند که خودمان متوجه نمی شویم و گاهی حتی احساس می کینم اینها خواسته ها و علاقه مندیهای خودمان است .
خودشناسی برای این ضرورت دارد که بدانید این زندگی برای شماست و در دست شماست پس نسخه کپی شده فرهنگ و خانواده خود نباشید . موافقید کمی از خودمان بگوییم و خودشناسی کنیم جهانی که ما در آن زندگی می کنیم دوقطبی است به این معنی که که یک قطب آن توسط دیگری شناخته می شود .
مثلا اگر شب نباشد روز مفهومی ندارد ، اگر تاریکی نباشد، روشنی مفهومی ندراد، اگر سرما نباشد ، گرما مفهومی ندارد و… با توجه به این که ما انسانها هم جزئی از این جهان هستیم ما هم دارای دو قطب منفی و مثبت درونی هستیم به این معنی که تمام ویژگیهای مثبتی که در خود بروز میدهیم و به دیگران نشان می دهیم یک بعد منفی هم درون ما دارند .
مثلا اگر من سخاوت دارم در درونم خساست هم وجود دارد ولی ما یاد گرفته ایم قسمتی از وجود خود را زندگی کنیم تا مورد لطف و توجه دیگران باشیم و قسمت دیگر را پنهان کنیم تا نکوهش نشویم ولی باید بدانیم که آن قسمت انکار شده هم وجود دارد و درد درون ما زیست می کند
پس نتیجه می گیریم در درون ما هم قطب مثبت وجود دارد و هم قطب منفی که قطب مثبت شامل تمام ویژگیهای مثبتی درونی است که به دیگران نشان می دهیم مثل مهربانی، ایثار، سخاوت، شجاعت و… و قطب منفی، نقطه مقابل این ویژگیها هستند که ما سعی می کنیم آنها را از دیگران پنهان کینم .
پس نتیجه می گیریم
همانگونه که محبت، شادی ، سخاوت و صداقت و… در درون ما وجود دارد خشم، حسادت، بخل، نیرنگ و… نیز در درون ما هست. زمانیکه ما یک بعد خود را رشد می دهیم، بعد دیگر را انکار می کنیم و یا مخفی اش می کینم ولی باید بدانیم که آن بعد وجود دارد و روزی خودش را نشان میدهد.
مثل ریش سفید محله که در هفتاد سالگی عاشق میشود. عشق و دوست داشتن قسمت انکار شده وجودش است که در 70 سالگی خود را نمایان ساخته است چون وجود داشته ولی فرد سالها آنرا انکار کرده و سرپوش روی آن گذاشته است.
گاهی هم عدم بروز قسمت انکار شده وجودمان باعث به وجود آمدن اختلالات روانی مانند افسردگی و اضطراب یا اختلالات جسمی مانند سردرد میشوند. اینجاست که سفر به درون خود ضرورت پیدا می کند و کمک می کند تا ما با خودمان صداقت بیشتری داشته باشیم و خودشناسی کنیم بدون اینکه از خرابی انچه سالها ساخته ایم بترسیم .
کتاب مفیدی که میتوانم برای مطالعه بیشتر در این زمینه معرفی کنم کتاب جوجه اردک زشت درون از خانم دبی فورد می باشد که با تمرین سعی کرده شما را به پذیرش قسمت انکار شده وجودتان برساند . وقتی این پذیرش اتفاق می افتد شما با خود در صلح قرار می گیرید و درونیات ناکام خود را به دیگران فرافکنی نمی کیند بنابراین قضاوتهای ذهنی و بیانی شما کم می شود از طرفی احساس مالکیت شما بر روی فرزندانتان نیز کم می شود و اجازه می دهید اول خودتان و بعد دیگران مسیر سفر زندگی خود را انتخاب کنند .
دیدگاهتان را بنویسید